آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

آوای دلنشین

آب بازی خونه آواییه بابایی

این هفته قرار بود بریم قم چون خونه خاله زری (خاله بابا شهاب) مولودی بود کلللللی ذوق کرده بودی همش می گفتی بریم قم پیش آواییه بابایی (گفته بودم که بابا جوون قم میگی آواییه باباییچون هی اینو برات میخونه) خونه مامان جوون اینا بودیم رفته بودی کفشاتو پوشیده بودی می گفتی می خوام برم قم  تا کارامونو کردیم و راه افتادیم شد ساعت 11 شب تو هم تو ماشین خوابت برد وقتی رسیدیم از ذوقت سریع بیدار شدی و با ذوق گفتی هووووللللاااا رسیدیم و دست میزدی . نصف شب بودیم و بیچاره مامان جوون اینا خواب بودن مامان جوون اومد درو باز کرد تو حالت گرفته شد چون دوست داشتی باباجوونو ببینی و همیشه بابا جوون درو برامون باز می کرد سرتو گذاشتی رو شونه من ب...
25 خرداد 1393
2879 16 38 ادامه مطلب

...

دوستای گلم شرمنده که کمی دیر کردم درگیر بله برون خاله شکیبا بودیم به زودی با کلی عکسای خوشگل بر می گردم همممتونو دوست دارم ...
10 خرداد 1393
1527 16 73 ادامه مطلب
1